شناخت ناکافی نسل جوان از هویت ایران وجود دارد

فتح‌الله مجتبایی:

فتح‌الله مجتبایی با بیان اینکه نسل جوان از خود بیگانه شده‌ است، می‌گوید در کتاب‌های درسی ما چیزهایی می‌گذارند که آدم خجالت می‌کشد و از کتاب‌های درسی که دست جوان‌های مملکت می‌دهند، آدم شرمنده می‌شود.

شناخت ناکافی نسل جوان از هویت ایران وجود دارد

فتح‌الله مجتبایی با بیان اینکه نسل جوان از خود بیگانه شده‌ است، می‌گوید در کتاب‌های درسی ما چیزهایی  می‌گذارند که آدم خجالت می‌کشد و از کتاب‌های درسی که دست جوان‌های مملکت می‌دهند، آدم شرمنده می‌شود.
این ادیب، مترجم و عرفان‌پژوه پیشکسوت در گفت‌وگو با ایسنا در زادروز ۹۸ سالگی خود درباره نگرانی‌هایی که درباره شناخت ناکافی نسل جوان از هویت ایران وجود دارد و چه می‌توان کرد که جوانان با فرهنگ خود آشنا شوند، گفت: کامپیوتر و اینترنت و این‌ها که آمدند، همه مردم را با خود بیگانه کردند. تمام جوانان یک چیز (گوشی موبایل) دستشان است و همه دنیا در این رفته و باعث بی‌اعتنایی و بی‌خبری از فرهنگ خودشان شده است.
او افزود: اوضاع و احوال مملکت و دنیا طوری شده که هرکسی نگران این است که دنیا چه خواهد شد. اگر بخواهند جنگ اتمی کنند، زمین از بین خواهد رفت. پیشرفت علم نگرانی عجیب و غریبی در دنیا ایجاد کرده است و طوری ذهن‌ها را درگیر کرده که کسی به فکر تاریخ خود نیست. این موجی است که می‌گذرد. خود من مدتی همیشه در جیبم بود و حالا می‌بینم چیزی ندارد و باز هم می‌روم سراغ  کتاب‌های قدیم خودم، موجی است که می‌گذرد.
این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی خاطرنشان کرد: باید جوان‌های ما بدانند به کجا تعلق دارند. تعلق داشتن خیلی چیز مهمی است که آدم بداند به کجا تعلق دارد. شما حس نکرده‌اید؛ من بی‌تعلقی را حس کرده‌ام؛ ده پانزده سال این‌ور دنیا بودم و ده پانزده سال آن ور دنیا بودم و در این فاصله بی‌تعلقی را حس کردم. من هرجای دنیا می‌خواستم بمانم بهتر از اینجا زندگی می‌کردم؛ دیدم ممکن است پول بیشتر بگیرم و خانه بزرگ‌تر داشته باشم اما تعلق ندارم. تعلق داشتن چیز مهمی است و آدم باید بداند به کجا تعلق دارد.
در ادامه مجتبایی گفت: در روزگاری که ما درس می‌خواندیم، تحصیلات را با «گلستان» و «بوستان» شروع می‌کردیم. در آن روزگاری که ما درس می‌خواندیم کسی در دبیرستان و دانشگاه نبود که «گلستان» و «بوستان» را نخوانده باشد و نشناسد، «شاهنامه» را نشناسد و نخوانده باشد. «مثنوی» را نخوانده و نشناخته باشد. زندگی ما با آن فرهنگ شروع ‌می‌شد و حالا زندگی‌ها با آن فرهنگ شروع نمی‌شود و اشکال این است.
 این دستگاه‌ها جای آن را گرفته است اما بعد از مدتی آدم  را می‌زند و الان دیگر من را زده است. دو تا از این‌ها دارم؛ یکی در این جیبم و دیگری در آن جیبم، اما استفاده نمی‌کنم چون همه‌اش تکرار می‌کند و چیزهایی که می‌خواهم ندارد، پس سراغ کتاب‌های خودم می‌روم. تازگی‌ها دوباره شروع کرده‌ام و «گلستان» می‌خوانم. در صدسالگی «گلستان» می‌خوانم و حالا که می‌خوانم چیزهای تازه‌ای پیدا می‌کنم.