ضرورت های اخلاقی برای جامعه ای خسته

سختی ها و خستگی جسمی ازجمله دلایل بی حوصلگی، پرخاشگری و عصبانیت های کلامی و رفتاری است. اما تمام این موارد به همراه ده ها عارضه دیگر اخلاقی زمانی تشدید و نگران کننده خواهد بود که خستگی های روحی و روانی بر جامعه غالب شود.

ضرورت های اخلاقی برای جامعه ای خسته

سختی ها و خستگی جسمی ازجمله دلایل  بی حوصلگی، پرخاشگری و عصبانیت های کلامی و رفتاری است. اما تمام این موارد به همراه ده ها عارضه دیگر اخلاقی زمانی تشدید و نگران کننده خواهد بود که خستگی های روحی و روانی بر جامعه غالب شود.
خستگی های روحی که عوارضش در اضطراب  و استرس های روزانه خود را نمایان می سازد. قطعا اضطراب و استرس جزئی از زندگی امروز بشر است اما اضطراب و استرس روزانه نشان از بیماری و معضلات اجتماعی است که اقشار مختلف را درگیر خود می کند.
امروز در جامعه ما کمتر افرادی را می توان یافت که مدعی نداشتن استرس از وضعیت زندگی خود باشند و بسیارند افرادی که به سبب
بی ثباتی های مختلف اقتصادی،سیاسی و اجتماعی،تمرکز و آرامش روحی و روانی ندارند.
اینجاست که تاب و تحمل جامعه کاهش می یابد و افراد همچون بنزین با یک جرقه شعله ور می شوند و خود و دیگران را می سوزانند. کافی است به آمارهای پزشکی قانونی و پرونده های نزاع و درگیری در کلانتری ها و شوراهای اختلاف نگاه کنید، تنها در سه ماه اول سال ۹۹ بیش از ۱۴۶هزار مورد نزاع در پزشکی قانونی ثبت شده است. براساس این آمار در طول
یک سال به طور متوسط روزانه ۱۶۰۰ مورد درگیری منجر به تشکیل پرونده در کشور رخ می دهد. این آمار تنها مربوط به مواردی است که ثبت و ضبط شده اند و شاید چند برابر این آمار شاهد درگیری هایی باشیم که به تشکیل پرونده نمی رسند.
این موضوع تنها به گسترش خشونت مربوط نمی شود و باز می گردد به عدم آرامش خاطر افراد جامعه که به سبب فشار اقتصادی در تنگناهای معیشتی و اجتماعی قرار گرفته اند.
پدر یک خانواده را تصور کنید که با مخارج مختلف خانوار مواجه است و در خوش بینانه ترین حالت شاغل و دارای درآمد هم باشد. چطور می تواند این حجم از نیاز و احتیاجات خانواده را نادیده بگیرد و مجبور به تحمل فشار عصبی و به قولی خودخوری می شود. یک همچین آدمی مسلم است که با کوچکترین مواجهه در جامعه به حالت انفجار می رسد و بی جهت برای خود و دیگران درگیری ایجاد می کند.
تا پیش از این نیز جامعه شناسان بر رفتارهای غلط خشونت آمیز در جامعه هشدار می دادند اما امروز بحث فرهنگ رفتاری در میان نیست. بلکه فشارهای معیشتی افراد را در تنگنا قرار داده و هرگونه رفتار غیر قابل
پیش بینی را محتمل ساخته است .
اینجاست که نقش حکومت ها و دولت ها در تأمین آرامش جامعه مشخص می شود. اگر کارگزاران حکومت همچون مردم زندگی کنند و درد معیشت آنها را حداقل درک کنند مسلما نگاه و تمهیدات ویژه ای برای آرامش جامعه اتخاذ خواهند کرد.
امروز باید بپذیریم که بسیاری از محسنات اخلاقی از فرهنگ رفتاری ما حذف و یا کاهش یافته است چرا که افراد آنچنان درگیر مشکلات زندگی خود هستند و در باتلاق آن دست و پا می زنند که نمی توان توقع اجرای سنت ها و فرهنگ های انسان دوستانه و معنوی را داشت.
اگر این مسیر بدون اصلاح ادامه یابد باید منتظر این باشیم‌که بحران اخلاقی یک گام فراتر رود و تبدیل به بحران عملی در بین افراد جامعه گردد و افراد برای تأمین نیازهای خود چنگ بر روی هم بکشند و به حقوق هم عامدانه تعدی و تجاوز کنند. امروز شاهد رگه هایی از این بحران در گوشه و کنار جامعه هستیم اما بعید نیست که این آفت تبدیل به عارضه ای
گسترده تر گردد و هرج و مرج اخلاقی را شاهد باشیم.