آموزش و پرورش؛ مظلوم و محروم

وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش، که دومین وزیر پیشنهادی دولت برای تصدی این وزارتخانه بود، هم روزگذشته از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد نگرفت. البته که این حساسیت و دقت نظر وکلای مردم در مجلس در انتصاب وزیر برای این وزارتخانه ستودنی است.

 




وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش، که دومین وزیر پیشنهادی دولت برای تصدی این وزارتخانه بود، هم روزگذشته از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد نگرفت. البته که این حساسیت و دقت نظر وکلای مردم در مجلس در انتصاب وزیر برای این وزارتخانه ستودنی است.
اما فارغ از اینکه وزیر پیشنهادی که بود و چه انتقاداتی به او انتخابش وارد بود و مهم تر از همه اینها، وزارتخانه ای است که امروز هم وزیری برایش منصوب نشد. وزارتخانه ای که می توان گفت بزرگترین وزارتخانه کشور از نظر تعداد ادارات در استان ها و شهرستان ها و نیز پراکندگی آن و حجم نیروی انسانی شاغل به کار در آن است، برای هر کشوری و به ویژه کشور ما از اهمیت به سزایی برخوردار است. زیرا وظیفه آموزش و پرورش نسل آینده را بر عهده دارد. قاعدتا این اهمیت در کشور ما به دلیل نگاه فرهنگی و اعتقادی، بیشتر از سایر کشورهاست.
تداوم، استمرار و بقای هر جامعه ای به فرهنگ آن جامعه و از آن مهمتر به انتقال فرهنگ به عنوان مجموعه باورها، ارزش ها، رفتارها، گرایش ها، دانش ها و مهارت ها و... به نسل بعدی می باشد و در ساختار رسمی هر کشوری، این انتقال حیاتی توسط سیستم رسمی آموزش آن کشور
(و در کنار آن سیستم غیر رسمی آموزش) صورت می گیرد؛ یعنی همین آموزش و پرورش ما و مدرسه هایی که فرزندان ما در آن تحصیل
می کنند. فرزندان ما در مدارس به جز فراگیری علوم، وارد فرایند اجتماعی شدن و جامعه پذیری می شوند. و به جرات می توان گفت که اگر نگاه بلندمدت و پایه ای داشته باشیم، این وزارتخانه پایه ای ترین وزارتخانه کشور است. تربیت نسل توسعه یافته چه در حوزه علوم و فنون و چه در حوزه فرهنگی، اجتماعی و... مستلزم سیستم آموزش و پرورش مناسب و متناسب با اقتضائات جامعه است. اما آیا این وزارتخانه و سیستم تابعه آن واجد چنین شرایط و ساز و کار مناسب برای چنین کارکردی می باشد؟ آیا امروزه نقش موثری در توسعه جامعه ایفا می کند؟
متاسفانه معلمان و آموزگاران را می توان به سبب مسائل معیشتی و رفاه، جزء اقشار ضعیف و آسیب پذیر جامعه به حساب آورد و بدیهی است که نمی توان انتظار داشت در چنین شرایطی نسبت به انجام وظایف خود که آموزش و پرورش نسل بعد است موفق و یا حتی تا حدی موفق باشد. گرچه علیرغم همه این مشکلات، این قشر شریف و پاک، همواره از هیچ تلاش و کوششی در راستای این مسئولیت مهم فروگذار نکرده است. همه ما جسته و گریخته گزارش های متعددی از معلمانی که برای شاگردان خود جانفشانی می کنند، معلمی که کیلومترها در کوه و کمر راه می رود تا به شاگردانش در یک روستای دور افتاده برسد، معلمی که با حداقل امکانات تخته ای را به درختی بسته است تا بتواند به چند دانش آموز تدریس کند و... و در فضای مجازی دست به دست می شود را دیده و شنیده ایم. نگارنده به دلیل ترددی که در محیط روستایی دارد، شاهد معلمانی است که به جز آموزش، دغدغه خوراک مناسب، پوشاک مناسب و... دانش آموزان خود را دارند.
اما در کنار همه این بزرگ منشی ها که بیش از پیش معلمی را شغل انبیا می کند، آیا دولت ها ( از هر طیف و جریانی) نگاهی در خور به نظام آموزش و پرورش داشته اند؟ آیا هیچ برنامه جامع، استراتژی و نگاه راهبردی و بلندمدتی برای ساماندهی به این نابسامانی صورت گرفته
 است؟
علیرغم اینکه همه می دانند کشورهای موفق در حوزه آموزش و پرورش چه کرده اند و از کجا به کجا رسیده اند چرا هیچ وقت اقدام به الگوگیری نشده است تا بتوانیم با توجه به اقتضائات فرهنگی و سرزمینی خودمان آن روش های موفق را بومی سازی کرده و به کار گیریم؟ با وجود اینکه در عرصه نظر همه می دانند و می گویند که هزینه برای آموزش و پرورش، در واقع سرمایه گذاری است! چرا هیچ دولتی واقعا در راستای این
سرمایه گذاری بنیادین و سرنوشت ساز حرکت نکرده است؟
چرا با همه این نظریه پردازی ها و تاکیداتی که بر این امر شده است، این وزارتخانه و اعضای بزرگ خانواده آن، مظلوم و محروم هستند؟
بی شک توسعه و رشد نظام آموزش و پرورش در هر جامعه ای بیانگر سه موضوع است: اهمیت و ضرورت انتقال و حفظ میراث فرهنگی، القای الگوهای فکری و ارزش های فرهنگی و اجتماعی، توسعه و ترویج دانش ها و فنون در جامعه. حال اگر این عوامل در راستای تربیت نسلی که قرار است آینده سازان این کشور باشند، برایمان مهم است، باید کاری کرد! کاری بنیادین با نگاهی دراز مدت، نه صرفا راه حل های کوتاه مدت و مقطعی و یا وعده و وعید!
روشن است که هدف نگارنده از این نگارش این یادداشت، فراتر از رای اعتماد گرفتن یا نگرفتن وزیر پیشنهادی است. هدف آن است که به یاد بیاوریم که باید برای نسل آینده، فکری کرد و نگاه ها را قدری وسعت داد و به جای برنامه هایی که به درازی عمر مدیریت مدیران است، برنامه های بلندمدتی را در مشورت و بهره گیری از نظرات متخصصان این حوزه، تدوین و ابلاغ کرد تا با رفت و آمد مدیران دستخوش تغییرات بنیادین نشوند و حتی بتوان مدیران و عملکرد آنها را بر اساس میزان تحقق اهداف آن سنجید! و از مرحله آزمون و خطا عبور کرد.